سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه مرد با ایمان برادر خود را خشمگین ساخت ، میان خود و او جدائى انداخت . [ گویند : حشمه و أحشمه ، چون او را بخشم آورد . و گفته‏اند شرمگین شدن و خشم آوردن را براى او خواست . و آن گاه جدائى اوست ] . [ و اکنون هنگام آن است که گزیده‏هاى سخن امیر مؤمنان علیه السّلام را پایان دهیم ، حالى که خداى سبحان را بر این منّت که نهاد و توفیقى که به ما داد سپاس مى‏گوییم . که آنچه پراکنده بود فراهم کردیم و آنچه دور مى‏نمود نزدیک آوردیم . و چنانکه در آغاز بر عهده نهادیم بر آنیم که برگهاى سفید در پایان هر باب بنهیم تا آنچه از دست شده و به دست آریم در آن برگها بگذاریم . و بود که سخنى پوشیده آشکار شود و از آن پس که دور مینمود به دست آید . و توفیق ما جز با خدا نیست . بر او توکل کردیم و او ما را بسنده و نیکوکار گزار است . و این در رجب سال چهار صد از هجرت است و درود بر سید ما محمد خاتم پیمبران و هدایت کننده به بهترین راه و بر آل پاک و یاران او باد که ستارگان یقین‏اند . ] [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 91 مهر 13 , ساعت 3:53 عصر

تا که خون در رگ است و جان به تنم

به عزیزت قسم که سینه زنم

آن که از گاهواره تا مردن

دیده اش از غمت تر است، منم

شیر مادر نخورده، بابایم

تربتت را نهاد در دهنم

عاقبت بین روضه می میرم

جامه ی نوکری شود کفنم

یاکریمِ کریم می باشم

من حسینی ز دولت حسنم

در جوانی ز ماتمت پیرم

گر بگویی بمیر می میرم

من که این گونه در هیاهویم

تا نفس هست از تو می گویم

جان زهرا همیشه وقت نماز

مُهری از تربت تو می جویم

کُنج هیئت دل کِدِر شده را

زود با اشک و آه می شویم

عطر سیب حضور سرخت را

دائماً بین روضه می بویم

روضه خوان قتلگاه رفته و من

زائر ناله های بانویم

مادرت بود بی قرارم کرد

درِ این خانه ماندگارم کرد  


<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ