سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس راهی را در جستجوی دانش بپیماید، خداوند راهی به سوی بهشت برایش بگشاید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
جمعه 91 شهریور 31 , ساعت 6:56 عصر


 

خورشید روشن است به لطف چراغتان

 

قُل می زند غذای جهان بر اجاقتان

 

من کیستم که لایق احسانتان شوم؟!

 

آهویتان؟، کبوترتان؟، نه… کلاغتان

 

پس می کَنم دو بال خودم را که بعد از این

 

از جاده ها پیاده بگیرم سراغتان

 

راهی شوم که لانه بسازم در آن حریم

 

روی درخت های خدا کنج باغتان

 

غرق خیال بودم و ناگاه بین راه

 

سمت حرم کشاند مرا اشتیاقتان

 

×××

 

تنهاییم مرا که به دست گناه داد

 

آغوش تو به روح سیاهم پناه داد

 

احساس بی کسی و یتیمی تمام شد

 

وقتی خدا مرا به حریم تو راه داد

 

معنای ارتباط من و تو همین و بس:

 

طفلی گدا که دست خودش را به شاه داد

 

تشبیه تو به ماه و به خورشید کوچک است

 

خورشید از تو نور گرفت و به ماه داد

 

باید کبوترانه به گنبد نگاه کرد

 

حالا که دوست فرصت پلکی نگاه داد

 

×××  

چشمان من به گنبد و بغضی شناورم

 

دارم تو را دوباره به خاطر می آورم

 

اذن دخول روی لبم… مست خواندنم

 

تصویر می شوی خود تو در برابرم

 

آقا سلام! آمده ام مثل قبل ها

 

سوغات می دهم به تو سوغات می برم

 

سوغات من چه بوده برایت؟! که از کرج

 

هر بار، جام شربت انگور می خرم

 

شرمنده ام، چگونه نگاهت کنم عزیز؟!

 

شرمنده ام، چگونه از این بیت بگذرم؟!

 

×××

 

بگذر از این حقیر، به روحش شفا بده

 

این چشم را ببین و برایش دوا بده

 

دارم کنار صحن تو پر در می آورم

 

از نو به من برای پریدن هوا بده

 

این جا کم از بهشت ندارد، مرا ببخش

 

یک گوشه از بهشت به من نیز جا بده

 

بگذار رو به (هر چه که دارم) دعا کنم

 

حاجات دست های غریب مرا بده!

 

×××

 

دارم به بارگاه تو نزدیک می شوم

 

در حسرت نگاه تو نزدیک می شوم

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ